با سلام به مخاطبان گرامی؛
من طارق صابر کارگردان هنری کانون تبلیغاتی بینالمللی ویرا ورنا هستم. خوشحالم که فرصتی دست داده است تا در قالب این «مطالعهی موردی» در رابطه با طراحی لوگو و کارگردانی هنری برند ملودایو با شما صحبت کنم. از آنجاییکه در قالب این مطالعهی موردی قرار است در مورد فرآیند و تجربهی طراحی لوگو و برندینگ ملودایو با شما صحبت کنم، امیدوارم این مطلب برای هنرمندانی که در عرصهی برندینگ فعالیت میکنند و دانشجویانی که دوست دارند تا قدم به دنیای طراحی بگذارند، مفید و سودمند باشد. در همین ابتدای کار باید اعتراف کنم که نمیخواهم در مورد اینکه طراحی لوگو و برندینگ چقدر کار سادهای است، صحبت کنم. برعکس میخواهم برایتان داستان تمام کلافگیها، سردردها و عرق ریختنهایی را تعریف کنم که تجربهی تازهای را در طراحی لوگو و برندینگ برای ملودایو رقم زدهاند. من اطمینان دارم هر طراح حرفهای که تاکنون با کار دشوار طراحی لوگو مواجه شده است، منظورم را از مشکلاتی که بر سر طراحی لوگو و برندی پرطرفدار وجود دارد، خیلی خوب درک خواهد کرد. تمام تلاش من در این مطلب این است که برای مشکلات شناخته شدهای از این دست، راهکارهایی سریع و قابل اجرا ارائه کنم.
قصهی ملودایو نیز مانند بسیاری از تجربههای موفق دیگر در شرکت تبلیغاتی ویرا ورنا از گفتوگوی اولیه با سفارشدهندگان شروع شد. گفتوگویی که مشخص کرد مدیران ملودایو در صدد هستند تا به نام و نشانی شناخته شده در صنعت موسیقی و هنر آهنگسازی تبدیل شوند. در واقع در این مورد خاص چشمانداز مشتری برای برند ملودایو این بود که ملودایو را به نقطهی عطف تلاقی هنر کلاسیک با تکنیکهای مدرن تبدیل کند. چشماندازی که با تمام خاص بودنش کار آفرینش را برای طراح و هنرمند سخت و طاقتفرسا میکرد.
از همان ابتدا روشن بود که ملودایو قرار نیست برندی دم دستی یا «با حال» باشد، بلکه قرار است این برند در کنار نامهای فاخر و وزین صنعت موسیقی قرار بگیرد. تمام این ویژگیها باعث شدهاند وقتی از برندینگ ملودایو صحبت میکنیم تمام تجربههای موفقی که در این زمینه تاکنون داشتهایم را فراموش کنیم و غرور را کنار بگذاریم که این پروژه با تمام ریزهکاریهایش دقت نظر و ظرافت کار خاصی را میطلبید.
طراحی لوگو ملودایو یک تجربهی به یادماندنی؛
در آغاز، وظیفهی طراحی لوگوی ملودایو به تعدادی از هنرمندان کانون تبلیغاتی ویرا ورنا سپرده شد، هنرمندانی که رویکردی سازنده نسبت به طراحی دارند. با توجه به اینکه فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بستر اصلی برقراری ارتباط میان مخاطب و برند ملودایو محسوب میشود، از همان ابتدا سعی بر این بود تا برندی برای ملودایو خلق شود که در عین برازندگی، فاکتور سادگی را نیز شامل شود و در همان نگاه اول به دل مشتری بنشیند و احساسی خوشایند در مخاطب برانگیزد. نتیجه آنکه طرحهای متنوعی برای بازنمایی این ایده به منظور خلق برند ملودایو در آتلیهی طراحی شرکت تبلیغاتی ویرا ورنا آماده شد.
اما در این مرحله بود که من به عنوان کارگردان هنری پروژه حدس زدم طراحان کانون ویرا ورنا در دور باطلی از طراحی آیکونها گرفتار شدهاند. در نگاه اول طراحیهای آماده شده چندان چنگی به دل نمیزد، البته این مسأله تقصیر طراحان این کانون هم نبود، چرا که وقتی به برندهای رقیب در این حوزه نگاه میکنیم اکثر قریب به اتفاق آنها برای بازنمایی هویت بصری برند خود از ترسیم آیکون به الگوهایی واحد رسیدهاند که مدام عناصر شناخته شدهی موسیقیایی را تکرار میکنند، در این میان تنها مورد استثنا وبسایت Sound Cloud است که دست بر قضا جذابیت بصری لوگوی این برند آه از نهاد ما نیز در ویرا ورنا بلند کرده بود.
بعد از مرور تمام این تجربهها دوست داشتم تا لوگویی برای ملودایو طراحی شود که ساده، مینیمال و خلاق باشد تا با یک رنگ، ختم کلام برند را به گوش مخاطب برساند. در این مرحله من نیز به عنوان کارگردان هنری کار احساس کردم که باید وارد گود و میدان شوم و کار طراحی برند ملودایو را کاملا در مسیر تازهای به پیش ببرم.
اگر نظر خود من را خواسته باشید، شخصا خودم را یک طراح لوگو نمیدانم، با اینکه در طول زندگی حرفهایام لوگوهای رنگارنگی برای کسب و کارهای کوچک و بزرگ طراحی کردهام. فکر میکنم احتمالا در آینده نیز لوگوهای زیادی برای برندهای مختلف طراحی خواهم کرد.
این تعارفات به کنار، سبک من در طراحی لوگو بدین شکل است که ابتدا طرحوارههایی کوچک از ایدهی ذهنی خود در دفترچهی طراحیام، ترسیم میکنم. در ابتدای کار من نمیخواهم وقت و انرژی زیادی را صرف خلق تصویری بینقص از ایدهی اولیه کنم و به جای این کار ترجیح میدهد تا وقت و انرژیام را به بخش خلاقانهی کار اختصاص دهم.
برای همین نیز همین که اولین طرحواره را تمام میکنم به سراغ طرحوارهی دیگری میروم تا هر چه سریعتر به طرح نهایی برسم و بُعد خلاقانهی کار را تا حد امکان توسعه دهم و تا جای ممکن از نظر ذهنی و روانی با پروژهی طراحی لوگو درگیر شوم.
زمانی که از کار طراحی فارغ میشوم، دوباره در دفتر طراحی به سراغ طرحوارههای اولیه میروم تا این طرحهای ابتدایی را با آخرین کارها مقایسه کنم و درکی از روند شکلگیری و آفرینش لوگو بر روی کاغذ بدست بیاورم. معمولا در انتهای یک روز کاری بدون آنکه در مورد جزئیات کار توضیح خاصی به همکارانم بدهم، طرحهای کشیده شده را به آنها نشان میدهم تا نظرشان را در مورد طرحهای آماده شده جویا شوم. در این زمان با دقت به بازخوردها گوش میکنم و تلاش میکنم تا این بازخوردها را تجزیه و تحلیل کنم.
طراحی لوگو ملودایو و تجربههای آموخته؛
تجربههای نه چندان دلچسب ابتدای کار به من آموخت که نباید برای طراحی لوگو در سایت ملودایو از آیکونهای شناخته شدهای مانند نتهای موسیقی، سازها، هدفون و یا مواردی از این دست استفاده کنم. اما به هر حال این واقعیت را نیز نمیتوانستم در طراحی لوگو کتمان کنم که نام ملودایو به معنای مستغرق شدن در دریای بیکران موسیقی است و همانطور که غوطه خوردن در آب موج میسازد، نواهای شنیدنی موسیقی نیز سوار بر امواج مغناطیسی به گوش ما میرسند که باید در طراحی لوگو ملودایو حضوری پر رنگ داشته باشند.
در عالم نظر، من دقیقا میدانستم که ملودایو باید چه لوگویی داشته باشد، تنها مشکل کوچکم این بود که نمیدانستم ایدهی نهایی را با چه سر و شکلی بر روی کاغذ پیادهسازی کنم! به امید یافتن راه حلی، دست به دامان جستوجو در فضای مجازی شدم تا شاید منبع الهامی پیدا کنم، اما تعجبی نداشت که هر چه بیشتر گشتم کمتر به طرحهایی که باب میلم باشند، برخورد کردم.
شما که غریبه نیستید در این مرحله از کار، صبر مشتری سرریز و حوصلهی خودم هم سر رفته بود و تاریخ تعیین شده برای ارائهی طرح نهایی نیز نزدیک و نزدیکتر میشد، در چنین وضعیت بغرنجی من مانده بودم چطور طرحوارههای نیمه آمادهای را که هنوز به دل خودم هم نمینشست به مشتری نشان دهم.
همانطور که میگویند «همیشه در ناامیدی بسی امید است»، در مورد طراحی لوگوی ملودایو نیز این مَثَل مصداق پیدا کرد و یک روز که برای چندمین بار داشتم طرحهای ابتدایی از لوگوی ملودایو را در دفترم ورق میزدم به روندی در مجموعهای از طرحهای اولیه برخوردم که امواج مغناطیسی صوت را در بر میگرفت و به ایدهی ذهنیام بسیار نزدیک بود. در آن لحظه بود که مانند سیاحان دوران باستان کشف و شهودی را تجربه کردم که ریشه در یافتن رازی کهنه و کشف سرزمینی کهن داشت. در واقع آنقدر طرح اولیهای که کشیده بودم ساده و مینیمال طراحی شده بود که خود من هم این الگوی خاص را برای مدتها ندیده بودم و کاملا از وجودش در دفتر طرحهایم غافل شده بودم.
البته قبلا هم از این تجربهها داشتهام اما این قبیل اتفاقات به ندرت در زندگی کاریام رخ میدهند. به همین دلیل نیز معتقدم وقتی یک طراح با تمام وجود درگیر پروژهی کاری میشود، بهتر است تا هر از چندی زنگ تفریحی به خود بدهد و از کار کمی فاصله بگیرد تا بتواند به لطف زاویهی دیدی جدید، زوایای پنهان کارش را کشف کند.
تجربهی طراحی لوگو ملودایو به من آموخت که خیلی وقتها جواب سؤالات دشوار پیش چشمان ما قرار دارد، فقط کافی است تا کارهایمان را یک بار دیگر و از زاویهی دید جدیدی تجزیه و تحلیل کنیم. طراحی، هنر آفرینش است و هیچ راهکار از پیش نوشتهای برای آفریدن و خلق کردن جز آنکه دوباره و دوباره راههای رفته را مرور کنیم، وجود ندارد.
امیدوارم این مطلب برای خوانندگان و طراحان راهگشا بوده باشد. در پایان دوست دارم تا یک بار دیگر ادای احترامی داشته باشم به تمام طراحانی که زندگی خود را وقف بازنمایی هنرمندانهی کسبوکارها در قالب نقشها و طرحهای دیدنی میکنند.
نوشته طراحی لوگو ملودایو یک مطالعهی موردی؛ اولین بار در کانون تبلیغاتی بین المللی ویرا ورنا. پدیدار شد.
from WordPress https://ift.tt/2P6dYyu
Comments
Post a Comment